با وجودی که یک سال از داغدار شدن خانواده‌هایی که در حادثه قطار مشهد- تبریز عزیزان خود را از دست داده و در ماتم عزیزان خود به سوگ نشسته‌اند، می گذرد ولی از محاکمه مسببان این حادثه خبری نیست. به گزارش شرح آنلاین، یک سال از حادثه دلخراش و جانسوز قطار مسافربری تبریز – مشهد […]

با وجودی که یک سال از داغدار شدن خانواده‌هایی که در حادثه قطار مشهد- تبریز عزیزان خود را از دست داده و در ماتم عزیزان خود به سوگ نشسته‌اند، می گذرد ولی از محاکمه مسببان این حادثه خبری نیست.

به گزارش شرح آنلاین، یک سال از حادثه دلخراش و جانسوز قطار مسافربری تبریز – مشهد می‌گذرد، قطاری که مسافران و مشتاقان زیادی  در آخرین روزهای ماه صفر به پابوس امام مهربانی‌ها می‌رفتند و خانواده آقای توحید محمدیان  نیز جزو همان مشتاقانی بودند که می‌خواستند به حج فقرا روند.

توحید محمدیان در اندیشه زیارت بود و برای همین تصمیم می‌گیرد مقدمات سفر برای زیارت سی‌امین روز ماه صفر را فراهم کند و به تنهایی به پابوس هشتمین اختر سپهر آسمان امامت و ولایت برود.

اما خانواده او نیز مشتاق این سفر زیارتی بودند و این‌گونه شد که تصمیم فردی برای رفتن، به یک سفر خانوادگی و دسته جمعی تبدیل شد.

او به همراه دو پسرش امیرحسین  هشت ساله و امیرمحمد چهار ساله، همسر،مادر و مادرهمسرش زائران حریم کوی دوست شدند.

آنها در ابتدا تصمیم می‌گیرند با خودروی سواری عازم شوند اما پس از مشورت کردن و در نظر گرفتن امنیت سفر ریلی به مشهد مقدس، برای تهیه بلیط قطار اقدام کردند.

همه مقدمات برای یک سفر معنوی فراهم بود، دو فرزند کوچک او از این که به همراه مادربزرگ‌های خود راهی این سفر زیارتی می‌شدند، خوشحال بوده و امیرمحمد چهار ساله با شیرین‌زبانی‌های کودکانه‌اش برای خود تصویرسازی کرده و مدام می‌پرسید” پدر مشهد چه شکلی است؟ وقتی به مشهد رسیدیم کجا می‌رویم، مشهد هم مانند تبریز است؟” و خیلی سوالات کودکانه دیگر و البته این پدر بود که با زبان بچگی و حوصله به دنبال جواب سوالات کودکانه برای پسرش بود.

هر روز که به ساعت رفتن و عازم شدن به حریم رضوی نزدیک‌تر می‌شدند، شور و شوق وصف ناشدنی همه وجود آنها را فرامی‌گرفت.

سرانجام روز موعود فرارسید و آنها با شوق زیارت بار و بندیل سفر بسته و چمدان‌های خود را در قطار جابه جا کرده و با خیالی آسوده همسفر جاده‌های ریلی شدند. اما نمی‌دانستند این بار امنیت سفرهای ریلی خاطره‌ای وحشتناک را برای آنها رقم می‌زند.

آرامش شب رفته رفته خود را به سپیده دم صبحگاهی داد و پس از آن عقربه‌های ساعت روی ۷ و ۳۵ دقیقه صبح متوقف شد، ناگهان خبری تلخ به سرعت برق و باد پیچید.

خبر خیلی تلخ و شوم بود. قطاری که زائران کوچکش امیرحسین و امیرمحمد برای رفتن به حریم خورشید سراز پا نمی‌شناختند، دچار سانحه وحشتناک و دلخراش شده بود.

دو رام قطار مسافربری تبریز-مشهد به شماره ۴۸۰ و سمنان مشهد به شماره ۳۹۴ با هم برخورد کردند و ۷۰۰زائر امام  رئوف دچار سانحه شدند.ایستگاه هفت‌خوان جاده ریلی تبریز-مشهد آبستن حادثه‌ای بود به عمق سوزاندن دل‌هایی که داغدار شدند.

این حادثه با اصابت لکوموتیو و منبع سوخت قطار سمنانی با واگن انتهای قطار تبریزی به فاجعه‌ای بزرگ تبدیل شد و دو واگن از چهار واگن قطار تبریزی که از ریل خارج شده بودند، دچار حریق گسترده شد.حریقی که بیش از چهار ساعت به طول انجامید و خانواده‌های زیادی را در سوگ و ماتم نشاند.

اینجاست که دیگر از شیرین‌زبانی‌های امیرمحمد چهار ساله خبری نیست چرا که شمع وجود او و برادرش امیرحسین،مادر و مادربزرگ‌هایش خاموش شده بود.

حادثه خیلی تلخ و مصیبت‌بار بود، زائران هشتمین امام به مسافران بهشت تبدیل شدند که در کوی رضا(ع) رضایی شدند.

چه سخت و غمبار است، غم فراغ خانواده تنها بر دوش یک نفر سنگینی کند و مقابل چشمان پدر، دو فرزند،همسر،مادر و مادر همسر در آتش آهن‌پاره‌ها بسوزند و کسی نتواند صدای فریادهای آنان را بشنود و دست یاری به سوی آنها دراز کند.

باید که مادر باشی تا داغ فرزند عزیز از دست رفته را درک کنی، باید که پدر باشی تا بدانی داغ فرزند با دل شرحه شرحه‌ات چه می‌کند، باید که خواهر باشی تا بفهمی وقتی برادر یا خواهر عزیزتر از جانت را در حادثه‌ای دلخراش از دست می‌دهی، چه عذابی می‌کشی تا روح و روان بهم ریخته‌ات آرام و قرار بگیرد .

چقدر باید توحید محمدیان که پنج عضو خانواده‌اش را در این حادثه از دست داد و به ماتم نشست، صبور و مقاوم باشد که مقابل چشمان او فرزندانش،همسر، مادر و مادر همسرش قربانی شدند.

حالا او دلتنگ عزیزان از دست رفته  است. حالا مزار خانواده‌اش سنگ صبور دردها و آلام اوست،هروقت که از این دنیای پست دلش می‌گیرد، به سراغ عزیزان و جگرگوشه‌هایش می‌رود و آنها آرامش دل او را رقم می‌زنند.

توحید محمدیان که بغض راه گلویش را گرفته است، از دلتنگی عزیزانش می‌گوید، این که هنوز نتوانسته است با غم نبودن و فراغ آنها کنار بیاید.دلش برای شطینت‌های امیرحسین، شیرین‌زبانی‌های امیرمحمد و مهربانی‌های همسرش تنگ شده است.

او هنوز از محبت مادرانه سیر نشده بود که حادثه تلخ قطار مادر و مادر همسرش را از او گرفت.او این روزها در سالگرد عزای جگرگوشه‌های خود به ماتم نشسته و غم بزرگی بر دلش سنگینی می‌کند.این پدر داغدیده صحنه‌ای که مقابل چشمانش است را هیچ وقت فراموش نمی‌کند.

او در مورد وقوع این حادثه می‌گوید: من برای  پرکردن ‌فلاکس‌ چای‌ به مدت دو دقیقه بود که از خانواده‌ام جدا شدم و در واگن سه بودم که ناگهان احساس کردم یک جسمی به قطار اصابت کرد و ‌واگن ‌سه و چهار‌ آتش‌ گرفت‌ ‌و من ‌با ‌شکستن ‌شیشه ‌قطار ‌بیرون‌ پریدم‌ و به سمت واگن ‌پنج ‌که ‌آخرین‌ واگن ‌بود دویدم ولی در کمال تاسف دیدم واگن پنج له شده است.  ‌

وی افزود: ‌از‌ ۴۸‌ ‌نفر‌‌ هفت یا هشت ‌نفر ‌را  توانستم، ببینم چون بقیه افراد ‌زیر ‌آهن‌آلات‌ مانده بودند.

محمدیان ادامه داد: من نتوانستم کاری انجام بدهم، دیگر عقلم‌ کار‌ نمی‌کرد‌.‌‌بالای ‌سر ‌آنها نشسته ‌و‌ گریه‌ می‌کردم‌ که‌ آتش ‌نزدیک‌تر ‌شد.

‌این پدر داغدیده اظهار داشت: ‌همه ‌چیز در  ‌یک‌ لحظه اتفاق افتاد ‌و به ‌پایان ‌رسید و ما نمی‌توانستیم ‌کاری ‌کنیم،همه به ‌بالای ‌تپه  پناه برده بودند، شاید اگر ‌همه ‌کمک‌ می‌کردند ‌‌می‌شد ‌خانواده‌ام را از زیر آهن‌آلات بیرون آورد.

وی با دلی سوخته می‌گوید: خانواده‌ام ‌رضایی ‌شدند، آنها ‌نسوختند،‌ماییم ‌که ‌می‌سوزیم و‌ جز ‌خدا کسی‌ از‌ دل‌  محزون و داغدار ما‌ خبر‌ ندارد و ان‌شاءالله ‌ما ‌هم ‌لیاقت‌ داشته‌ باشیم ‌‌که‌ آنها را در‌ دنیای باقی ‌زیارت‌ کنیم.

عمق فاجعه را درک نکرد آن وزیری که جلوی دوربین خبرنگاران ایستاد و گفت،« مردم نگران نباشند همه مسافران تحت پوشش بیمه‌اند و از این جهت جای نگرانی نیست.»

او عزیزی از دست نداده بود تا بداند که بیمه نمی‌تواند جای جگرگوشه و عزیز دل از دست رفته را بگیرد و او را برگرداند.انگار جان عزیزان از دست رفته با بیمه قابل برگشت است که او چنین استدلال می‌کند.

حالا توحید محمدیان و برخی دیگر از خانواده‌های داغدار در صدد هستند تا مسببان این حادثه را پای میز محاکمه بکشانند تا آنها نیز به سزای اعمال خود برسند.

محمدیان با ناراحتی در این زمینه می‌گوید: بسیاری از مسوولان به ما زنگ می‌زنند که بیایید حق و حقوق خود را دریافت کنید و رضایت دهید تا قضیه تمام شود ولی من می‌خواهم افرادی که  حادثه قطار مقصر بودند، در دادگاه محاکمه شوند اما متاسفانه در این کشور هر کسی که اشتباهی و کم‌کاری مرتکب می‌شود فردا به پست و مقام بالاتری دست پیدا می‌کند.

او خدا را گواه می‌گیرد که دلتنگی‌هایش برای جگرگوشه‌های زندگیش تمامی ندارد و زندگی، ساعت‌ها و روزها بدون آ نها برایش سخت می‌گذرد.او دلش می‌خواهد هر چه زودتر دلتنگی‌هایش پایان یابد.

گزارش از: معصومه درخشان