در همهٔ این سال‌هاهدف آمریکا از فشار بر ایران چه بوده است؟ تغییر رژیم ؟ از ابتدای شکل‌گیری جمهوری اسلامی این انگاره شکل گرفت که آمریکا در پی سرنگونی جمهوری اسلامی است. چقدر این تصور واقعاً درست است؟

شرح آنلاین – مهدی تدینی/بگذارید این پرسش را به شکل دیگری بپرسم. در این تردیدی نیست که آمریکا همواره برای «تضعیف» رژیم ایران کوشیده است، چنان‌که این روزها با اعمال تحریم‌های گسترده آشکارا شدیدترین تلاش را برای «تضعیف» ایران انجام می‌دهد. حال پرسش این است: آیا تضعیف ایران به منظور تغییر رژیم است یا تضعیف، خود «هدف» است؟

ابتدا دو نکتۀ مهم: نخست این‌که نفس این پرسش که هدف «آمریکا» چیست، پرسش مشکل‌داری است! آمریکا یک فرد و یک جریان نیست، بلکه نظامی دموکراتیک با افکار و بازیگرانی متکثر است. اگر آمریکا نوعی دیکتاتوری بود چنین پرسشی درست بود، زیرا فقط در نظام‌های دیکتاتوری است که خواست پیشوا و خواست کشور همپوشانی دارد. نکتۀ دوم هم این‌که سیاست آمریکا در مورد ایران تا حد زیادی متأثر از سیاست اسرائیل در مورد ایران است و هر چه از انقلاب بیش‌تر فاصله گرفتیم سیاست آمریکا و اسرائیل در مورد ایران بیش‌تر با هم هماهنگ شد. با توجه به این دو نکته دوباره به پرسشمان بازگردیم: «آیا تضعیف ایران مقدمه‌ای برای تغییر رژیم (بوده) است یا خود هدف است؟»

هدف اصلیِ آمریکا و اسرائیل فقط همان تضعیف ایران است، یعنی آن‌ها نه تنها با ایرانی مهارشده مشکلی ندارند، بلکه ایرانِ ضعیف کارکردهای مفیدی هم برایشان دارد. نمی‌توان گفت هیچ سیاستمداری در آمریکا هیچ‌گاه به فکر تغییر رژیم نبوده است، چنان‌که نمی‌توان گفت هیچکس در اسرائیل هیچ‌گاه نخواسته است جمهوری اسلامی را سرنگون کند! قطعاً سرنگونی‌طلبانی هم در آمریکا و اسرائیل همواره بوده‌اند، اما آن‌ها همواره اقلیت بوده‌اند، و به جای آن، جملۀ بهتر و درست‌تر این است که بگوییم: «تضعیفِ رژیم ایران یا مهار جمهوری اسلامی هدف مشترک بیش‌ترین سیاستمداران آمریکایی و اسرائیلی (و حتا غربی) بوده است.»

اما تعریف ایران ضعیف چیست؟ برای مثال می‌توان گفت:

ـ رشد اقتصادی ایران همواره باید حوالی صفر باشد.
ـ ایران نباید بتواند صنایع مادر خود، به خصوص نفت و گاز را توسعه دهد.
ـ ایران نباید سرمایه‌گذاری خارجی جذب کند.
ـ ایران نباید بتواند در صحنۀ تجارت جهانی به عضوی فعال و پرنفوذ تبدیل شود.
ـ ایران نباید بتواند در علم و فناوری پیشرفت محسوسی کند.

این تصور وجه مشترک و در نتیجه «هدفِ» اکثر سیاست‌گذاران آمریکایی و اسرائیلی است. وجود جمهوری اسلامیِ ضعیف هیچ ضرر جدی برای آمریکا ندارد. اگر جمهوری اسلامی نباشد آمریکا چگونه و با چه بهانه‌ای می‌تواند صدها میلیارد دلار اسلحه به کشورهای عرب بفروشد؟ چگونه می‌تواند از عرب‌ها باج‌های امنیتی بگیرد؟ اما مسئلۀ بسیار بزرگ‌تر اسرائیل است! شاید بگویید مگر می‌شود اسرائیل به وجود جمهوری اسلامی راضی باشد! و اما پاسخ:

کشف بزرگی که یهودیان در عصر جدید انجام دادند این بود که فهمیدند بدون وجود یهودی‌ستیزی جماعت‌های یهودی از بین خواهد رفت. زمانی را در نظر بگیرید که یهودیان اقلیت‌هایی پراکنده در کشورهای اروپایی بودند و یهودیان نسل به نسل بیش‌ از پیش سکولار و در جوامع میزبان ادغام و ناپدید می‌شدند. محافظه‌کاران یهودی همان زمان فهمیدند هیچ چیز به اندازۀ ضدیت جامعه با یهودیان (یعنی یهودی‌ستیزی) نمی‌تواند میان یهودیان همبستگی ایجاد کند و جماعت‌های یهودی را از نابودی نجات دهد. اصلاً شکل‌گیری کشور اسرائیل مدیون این بود که یهودی‌ستیزی افسارگسیخته در اروپا باعث شد ایدۀ ایجاد کشور یهود مجاب‌کننده شود و یهودیان قانع شوند برای در امان ماندن باید به فلسطین مهاجرت کنند، و در نهایت یهودی‌کشی هیتلر بهانه برای شکل‌گیری کشور یهود را تکمیل کرد.

اگر گمان کنیم سیاست‌گذاران اسرائیل از وجود دشمنی چون رژیم ایران ناخرسندند کلاً تاریخ یهودیت در عصر جدید را نفهمیده‌ایم. هیچ ملتی در جهان به اندازۀ ملت یهود وجودش را مدیون دشمن نیست. وجود ایران حواس عرب‌ها را از اسرائیل پرت کرده و فلسطین اصلاً به مسئله‌ای ثانویه تبدیل شده است. البته طبعاً این دشمن نباید آن‌قدر قوی باشد که موجودیت آن‌ها را به خطر اندازد، برای همین «تضعیف» ایران «هدف» است.

البته برداشت سیاستمداران مختلف در آمریکا و اسرائیل از این‌که «تضعیف» رژیم ایران چقدر باید باشد متفاوت است. جناح کنونی حاکم در این دو کشور، تضعیف را بسیار فراگیر می‌فهمند، ولی هدف اصلی همچنان همان «تضعیف» است، گرچه این‌بار چنان تعریفی حداکثری از تضعیف دارند که بوی رژیم چِینج هم می‌آید. اما هدف همچنان صرفاً زمینگیر کردن ایران است. نیروی ایران به جای این‌که صرف پیشرفت شود، باید صرف تأمین اولیات و کاستن از آسیب‌ها شود.