شعر طنز« بنشین» استاد حمید آرش آزاد
ای به هر پای تو قربان دو- سه تا جان، بنشین
ای که باوعده شود درد تو درمان، بنشین
نیست گر مبل لویی سیزدهم در خانه
میشوم خم، تو به پشت من نالان بنشین
گوسفندم من و این را همه کس میداند
پس غمی نیست شوم گر به تو قربان، بنشین
سفره خالیست اگر، خنده نزن بر ریشم
میخرم آخر این برج دو تا نان، بنشین
آخرش میرسد از راه دلار نفتی
میشود سفرهی این بنده هم الوان، بنشین
قول دادند سر سفرهی ما آید نفت
مطمئن باش تو بر قول بزرگان، بنشین
موز و نارگیل و فلان، سهم بزرگان چون شد
میرسد بر من و سر کار، بادمجان، بنشین
از «کیومرث» الی «کوروش» و «دارا» و فلان
وعده باران شدهای فت و فراوان، بنشین
شش هزار و دو- سه سال است که تو منتظری
پس چهار سال دگر چشم به رهمان، بنشین
«هسته» را با چکش ساخت وطن میشکنیم
آن زمان مشکل ما میشود آسان، بنشین
«وعده درمانی» عجب داده جواب، ای جانان
شده دنیایی از این معجزه حیران، بنشین
گوش داده به سخنرانی بعضیها باز
«آرش» از این جهت افتاده به هذیان، بنشین
Friday, 29 March , 2024