باکو،( شرح آنلاین ) - خلیج فارس، هنوز آبستن وقایع تأثیرگذار بر سرنوشت حکومت های منطقه است. کوچکترین اشتباه می تواند انسان ها، نبض زندگی، و زیرساخت های منطقه را دچار خسارت کند. از شط العرب تا دریای سرخ و اقیانوس هند به خون آغشته خواهد شد.

جامعه بین المللی نگران است و نسبت به شرایط موجود نظرات مختلفی ابراز می شود. این ابراز نظرات مختلف مرتبط با منابعی است که از آن صادر می شود: برای داشتن دنیای بدون جنگ باید امنیت و صلح پایدار تامین شود، حکومت های مرتجعی که دستورات غیرقانونی را صادر می کنند، تنها به فکر وادار نمودن مخالفان خود به هجرت، کسب ثروت با فروش هر چه بیشتر سلاح و تصرف زمین های بیشتر در منطقه هستند.

اما این تهدیدها به یک باره به وجود نیامده است، بحران خلیج فارس از مارس ۲۰۱۱ و همزمان با تجاوز نظامی نیروهای ائتلاف به سوریه آغاز شده است. در اصل در سال ۲۰۱۸ و  پس از ویران شدن سوریه در قالب یک منطقه حائل در خاورمیانه، خروج کاخ سفید از برنامه جامع اقدام مشترک با جمهوری اسلامی ایران ( برجام )  که در ۱۴ ام جولای سال ۲۰۱۵ به تصویب رسیده بود، نقطه اوج فشارهای آمریکا به ایران است.

تنش های بعد از این ویرانی با حوادثی همانند، تهمت های متعدد و بی پایه واشنگتن به تهران، مقاومت بلند مدت رهبری ایران،  تلاش آمریکا برای همسو کردن کشور های دخیل در برجام با خود و تلاش این کشور برای  انحراف افکار عمومی از مشکلات پیشروی جامعه جهانی، به یاد مانده است.

کاهش درآمد های نفتی ایران از ۵۰ میلیارد دلار به ۱۰ میلیارد دلار، در دستور کار دومین مرحله از تحریم های اقتصادی ترامپ علیه ایران قرار داشت. طی سناریویی مشابه در بعد نظامی نیز قرار دادن سپاه پاسداران، در لیست گروه های تروریستی یکی دیگر از اقدامات ترامپ بود. اما متاسفانه اقدامات انجام گرفته جامعه بین الملل برای حل به موقع و صحیح مشکلات منجر به نتیجه مثبتی نشد؛ به عبارتی یا عملکرد جامعه جهانی در راستای تامین صلح از تشنگان به خون ضعیف تر بود و یا این جامعه نسبت به سرنوشت ماموریت های ذاتی خود بی تفاوت بوده است؛ به گونه ای که تهدید نظامی سه گانه ترامپ – بولتون – پمپئو با اعزام ناو هواپیما بر «آبراهام لینکلن» به همراه ۱۲۰۰ نیروی نظامی از مدیترانه به بحرین گواهی بر این نقص در فعالیت های صلح آمیز جامعه جهانی است. در حال حاضر یک جرقه کوچک برای سناریو نویس های جنگ در غرب کافی است، هر چند که به هم گره خوردن حوادث گوناگون در مصالحه های مختلف حائز اهمیت باشد، همان  قدر نیز به دنبال بهانه ای برای حمله است.

اما نقطه اتفاق نظر همه تحلیل گران سیاسی این است که حمله نظامی در هر صورت به ضرر ایالات متحده و رئیس جمهور تاجر پیشه آن است:

۱-درگیری نظامی در گام نخست به نفوذ پذیری ایالات متحده در منطقه ضربه خواهد زد، منجر به کاهش احتمال پیروزی ترامپ در انتخابات پیشرو می شود، و این در حالی است که احتمال دخالت دولت خارجی در نتیجه انتخابات گذشته و پیروزی ترامپ هنوز هم بر سر زبان هاست. از طرفی نارضایتی های مردم آمریکا از رئیس جمهور تاجرپیشه، کار را برای ترامپ سخت تر کرده است، نتایج نظرسنجی های مردمی حاکی از کاهش محبوبیت اوست، دستورات صادره وی موجب خشم دیگران شده است، رقبای مخالف وی به میدان آمده اند و دیگر موارد.

۲-دیگر مشکل ایالات متحده، کسری بودجه و بدهی های خارجی آن است، بر اساس اطلاعات نهادهای نظارتی مالی بدهی خارجی آمریکا از مرز ۲۲ تیلیارد دلار فراتر رفته؛ یعنی در ده روز اول فوریه سال ۲۰۱۹، این بدهی با افزایش ۹۰ میلیارد دلاری به مرز ۲۲ تیلیارد و ۱۲ میلیارد دلار رسیده است. کسری بودجه دولت آمریکا در سال مالی گذشته با ۱۷ درصد افزایش، به ۷۷۹ میلیارد دلار رسیده است. پیش بینی می شود در سال ۲۰۲۰ میلادی این رقم به مرز یک تیلیارد دلار برسد و این در حالی است که مبلغ کل ذخایر طلا و نقره جهان در حدود ۱۴ تریلیون دلار است؛ این یعنی بدهی ابردولت آمریکا ۸ تریلیون دلار بیش از این مقدار است. یا به عنوان مثال بدهی ابرقدرت مالی جهان، ۲۵ برابر درآمد حاصل از فروش نفت در کل دنیا است.

اگر عربستان سعودی تمام درآمد خود در عرصه فروش نفت را به واشنگتن واگذار کند، ۱۵۰ سال لازم است تا بدهی های مدعی اقتصاد دنیا صاف شود. درآمد ۵۰۰ شرکت بزرگ آمریکایی نیز زخمی از ایالات متحده  را درمان نمی کند، ارزش تمام این شرکت ها ۶۰۰ تا ۷۰۰ میلیارد دلار از میزان بدهی های آمریکا کمتر است. ارائه مثال های مشابه برای نشان دادن عمق فجایع مالی در بزرگترین مدعی اقتصاد در جهان عملی سهل است، که هر مثال نشان دهنده ضرورت اجتناب ایالات متحده از ورود به یک جنگ جدید است.

۳-علاوه بر این رئیس جمهور جویای نام آمریکا در حرص کسب جایزه صلح نوبل دست و پا می زند. خلع سلاح شبه جزیره کره، افزایش تعامل بین دو کره، تلاش برای ایجاد صلح پایدار بین فلسطین و رژیم صهیونیستی، با مطرح کردن سناریوی « معامله قرن » که توسط داماد یهودی وی کوشنر طراحی شده است، در راستای رسیدن به همین آرزوست. پس با این حساب چگونه می توان بزرگترین جایزه جهانی صلح را به فردی داد که در صدد جنگ با ایران است.

۴-تجربه سالهای اخیر نشان می دهد که پنتاگون به هیچ عنوان رغبتی برای رویارویی مستقیم نظامی ندارد. خانواده قربانیان جنگ در کشورهای خارجی و ایستادگی نهادهای حقوقی آمریکا در برابر این اقدامات باعث درخواست تحقیقات بلندمدت شده است، بر همین اساس بود که رئیس ستاد نیروهای مسلح ایالات متحده گفت: «ما داعش را برای جلوگیری از جنگ در بیایان های دورافتاده ایجاد کردیم.» این اعتراف برای فرار از پاسخ به افکار عمومی آمریکا بود.

۵-در نهایت، طرفی که آمریکایی ها سعی دارند در مقابل فشار ها، له کنند نیز دست روی دست نمی گذارد؛ شرایط تحریم های وارده از سوی آمریکا در سالهای اخیر، خودکفایی و دفاع را به ایرانی ها آموخته است. ایران با دسترسی به مواد خام اولیه و موارد حیاتی می تواند به تولید نیازمندی های خود در داخل کشور اقدام کند.

علاوه بر این دولت رسمی تهران که ناکار آمدی تلاش های طرفین مقابل توافق هسته ای برای ترمیم آن را ناکارآمد دیده ، مقابله با بهره گیری از یک سری تدابیر خاص را آغاز کرده است. دولت جمهوری اسلامی ایران دیگر بی معنا بودن مذاکره با ایالات متحده، و پاسخ درخور فرماندهان نظامی به هر هجوم نظامی را اعلام می دارد. شورای امنیت ایران اعلام کرده است که مقررات مربوط به موافقت نامه هسته ای غیرقانونی بوده و سازمان انرژی اتمی ایران، تولید اورانیوم غنی شده از سقف( ۶۴/۳ درصد ) به بالا را افزایش می دهد و از همه مهم تر اینکه میلیون ها نفر در ایران آماده از خود گذشتگی در راه میهن هستند.

تجارب کسب شده از سالهای گذشته، نشان می دهد که، موقعیت اصلاحی نیروهای مرتجع یا تحلیل گران سیاسی، با عباراتی همانند: « ترامپ عقب نشینی کرد » یا « تغییر موازنه قدرت » ، منصرف شدن ایالات متحده از گزینه اقدام نظامی علیه ایران را بیان می دارند که این اتفاق نظر نه به معنی قدم گذاشتن ایالات متحده به راه صلح، بلکه به معنی تلاش آمریکایی ها برای به راه انداختن مانورهای فریبنده و در نتیجه افزایش مقیاس فاجعه و خونریزی بیشتر در منطقه با دست دیگران است؛ البته برخی از دیگر کشورهای منطقه نیز رغبت خاصی برای ایجاد نا امنی در منطقه دارند؛ داوطلبانه یا اجباری.

در این شرایط راغب ترین کشور برای ایجاد ناامنی در منطقه و درگیری با ایران رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی است. ریاض دست مرتجع غرب در منطقه است و میلیون ها دلار سلاح و مهماتی که ریاض از آمریکا گرفته را بر سر مسلمانان یمن آوار می کند.

برنامه های توسعه ای تل آویو، همیشه تهران را مانعی در حوزه گسترش قلمرو صهیونیست ها و حتی عامل جنگ در سوریه می داند. در نتیجه تاثیر لژ فراماسونری بر تصمیمات کاخ سفید، طی ۵ – ۴ سال گذشته، موقعیت ناعادلانه در خصوص اورشلیم و مسئله های مرتبط با فلسطین به جهانیان نشان داده شد، بلندی های جولان که به زور از سوریه جدا شده بود نیز، به خاک رژیم صهیونیستی الحاق شد و … .

افشاگری ترامپ به کانال فاکس نیوز علاوه بر تایید این حرف، اثرات تکان دهنده دیگری نیز بر جا گذاشت. این کانال تلویزیونی در پاسخ سوال احتمال وقوع جنگ بین ایران و آمریکا عدم تمایل دونالد ترامپ به جنگ و وجود فشارهایی از سوی عوامل مختلف بر وی را اینگونه بیان کرد: «در کشور یک مجتمع نظامی – صنعتی وجود دارد که همیشه طالب جنگ است. »

ریاست جمهوری آمریکا، سوریه را برای حرفش مثال می آورد: ما می خواهیم نیروهایمان را از سوریه خارج کنیم، چرا که برخی از آنها دارند دیوانه می شوند، در واشنگتن افرادی هستند که نمی خواهند از هیچ کجا خارج شوند. خب، من گفتم که در سوریه چند هزار سرباز نگه می داریم… اما اگر آنها باقی می ماندند، سهمیه اضافی می فرستادیم. این یک سناریوی آشناست؛ فریاد های نتانیاهو که « ای وای، ایران یک قدم دیگر به مرزهایمان نزدیک تر شد » ، حقیقتی است که پس از شکست نیروی نظامی ایالات متحده در سوریه که تحت کنترل رژیم صهیونیستی بود، پررنگ تر شد.

برای تبدیل بحران خلیج فارس به درگیری مسلحانه، دو بهانه دیگر تراشیده شده است: اول، مورد حمله قرار گرفتن مخازن نفتی در قسمت متعلق به امارات متحده عربی در دریای عمان و در فاصله ۱۱۵ کیلومتری از ایران؛ یکی از کشتی های مورد حمله برای بارگیری  نفت  در حال حرکت به سمت بندر  راس التانورای عربستان سعودی بود، وزیر انرژی این کشور با محکوم کردن این حادثه تجارت جهانی نفت را تهدید کرد و از جامعه جهانی خواست تا امنیت دریاها و کشتی ها را تضمین کند. دونالد ترامپ نیز حفظ امنیت ۴۰ درصد از ذخایر نفت جهان را، دلیل اصلی اعزام ناو هواپیما بر آبراهام لینکلن و کشتی جنگی آرلینگتون به خلیج فارس و بمب افکن های B-52  به قطر خواند. پس از آن نیز حمله هواپیماهای بدون سرنشین به خطوط و انتقال نفت در داخل عربستان سعودی صورت گرفت؛ اما در هیچ یک از این وقایع گناهکاری یافت نشد و این یعنی هیچ کسی تا به حال مسئولیت این حملات را به عهده نگرفته است. اما آنگونه که از پادشاه عربستان انتظار می رفت، وی سعی دارد نقش خود را به عنوان یک تاثیرگذار بر روابط تهران حفظ کند؛ حتی در ۳۰ ام مارس در شورای همکاری های خلیج فارس و اتحادیه جامعه عرب برای جامه عمل پوشاندن به این مسئله، با برگزاری آن در مکه، در صدد دادن بعد مذهبی به این مسئله و با فکر ریاست بر جهان اسلام خواستار سرپرستی جبهه تشکیل شده علیه ایران شد.

در وضعیت کنونی، کاخ سفید که به طور کامل خود را باخته است، گیج شده و با صدور بیانیه های متناقض بیش از پیش به سمت یک وضعیت مسخره سوق داده می شود. کاخ سپید گاهی بر لزوم حضور آمریکا در عراق تاکید می کند. ترامپ که اکنون میراث دار بیشتر مشکلات کشورش از دوران ریاست جمهوری جورج بوش است، گاهی برای حل مشکلات خود، دست به دامن زوج بولتن – پمپئو می شود، و گاه نیز چشم انتظار تماس تلفنی از سوی رهبر جمهوری اسلامی می نشیند. درخواست میانجیگری از نخست وزیر ژاپن برای افزایش تعامل ایالات متحده با ایران و بازسازی گفتگو با ایران نیز از جمله همین راه چاره هاست.

اقدامات پیشگیرانه همراه با تدبیر تهران، که خوب بلد است شرایط فعلی اش را ارتقا دهد، نه به خاطر ترس از هجوم رقیب منطقه ای بلکه به علت کنترل ضربات احتمالی از سوی دیگران انجام می گیرد. محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، کشور های حوزه خلیج فارس را به امضا تفاهم نامه ای در راستای تنش زدایی در مقابل تهدیدات موجود در حوزه خلیج فارس، فراخوانده است.همانطور که می بینید، خلیج فارس هوای بسیار سنگین  و آبهای بسیار خروشانی دارد.

دلایل اقدامات واشنگتن برای ایجاد کانون بحران در منطقه افزایش فروش سلاح و کاهش بدهی های دولت آمریکاست؛ که این عمل تنها با افزایش تنش میان دو کشور امکان پذیر است، روشی که بازده فوق العاده ای در شرق دارد.

به طور کلی این فراگانگستر آماده است که کل دنیای خارج از قلمرو خود و رژیم صهیونیستی را وارد مناقشه کرده و سپس با لذت به تماشای این مناقشات بنشیند.