شرح آنلاین - حوادث ناگوار چهارشنبه سوری هر ساله خسارات جبران ناپذیری را برخانواده ها و جامعه تحمیل می کند ، امسال اهل ادب کوشیده اند تا با استفاده از هنر و استعداد خود سهمی در کاهش این خسارات داشته باشند.

با نزدیکتر شدن به ایام چهارشنبه آخرسال ، شاهد اخبار ناگوار و ناراحت کننده گوناگونی هستیم که در این میان نویسندگان و شاعران نیز همچون همه آحاد جامعه با اطلاع از این اخبار رنجیده خاطر می شوند، عباس عابدپور سقای ، یکی از شاعران و رمان نویسان شهر تبریز با در اختیار گذاشتن این داستان کوتاه که حاوی تصویرسازی بسیار زیبایی است، کوشیده تا در حد سهم خود از جامعه با تقدیم این داستان کوتاه به شرح آنلاین ، تلنگری به جوانان پرشور و خانواده های ایرانی بزند تا شاید این نوشته بتواند درصدی از خسارت روزهای آخرسال را کاهش دهد.

 

چهارشنبه به رنگ آتش و سوختن

انگار شهر در تصرف یاغی ها بود ، صداهای مهیب انفجار و دودهای متراکم در هوا و صدای آژیر آمبولانسی که به گوش هیچکس نمی رسید ، کسی نمی دانست داخل آمبولانس جوانی در حال جان کندن با مرگ و زندگی خود کلنجار می رود .

– ” دکتر تورو خدا راستشو بگو انگشتامو پیدا کردی؟ آخه انگشتر نامزدیم تو اون یکی دستم بود ؛ راستی دکتر ، این یکی دستم خوب میشه؟ اگه زبونم لال قطع بشه چی؟ اون وقت نامزدم منو قبول می کنه؟ “

بی اختیار پلک هایش بهم خورد و زد زیر گریه.

دکتر که دلداری می داد گفت: ” من که دکتر جراح نیستم ولی نگران نباش ، تو اتاق عمل همه نهایت تلاششونو می کنن “

وقتی چشماشو باز کرد ، به خود گفت: ” توی جنگ خیلی ها دستشون رو از دست دادند ، همه نامزدا تحمل کردن حتی به روشونم نیاوردن ، راستی که قاطی کردم… اونا سر مرامی و هدفی معلول شدن ، من چی؟ “

در همین حین باز پلک هایش به هم خورد و در عالم رویا مادر از دست رفته اش را دید که آخرین لحظه جدایی قول داده بود هرگز تنهایش نخواهد گذاشت.

عشق مادر هر زمان خواست می تواند معجزه کند ، دستی سر فرزندش کشید و به من راوی گفت: ” بیدار شو ” 

من که یادم نمی آید کی خوابیده باشم ولی براحتی بیدار شدم.

با صدای جیک جیک گنجشکان احساس کردم که این درست است.

با آگاه شدن جوانان این چهارشنبه سوری در هیچ کجا برای هیچ کس اتفاق بدی نخواهد افتاد. ( إن شاء الله )

الف خ ۷۲ /