سرما برای بسیاری از مردم در مسیر خانه تا ماشین، ماشین تا اداره یا ماشین تا محل کار معنا می‌شود؛ اما برای صاحبان برخی مشاغل و عده‌ای دیگر از خانه تا خانه سراسر سرما است.

 به گزارش شرح آنلاین به نقل از مهر؛ بهنام عبداللهی: یک دستم را در جیبم گذاشته بودم، اما دست دیگرم توان تحمل این حجم از سرما را نداشت. چگونه می‌توانستم کیف را در دستم حمل کنم؟ چگونه می‌توانستم این سرما را تحمل کنم؟

از هرچند قدم، یکی از دستانم را از زمین سرد بازی بیرون می‌کشیدم و دیگری را وارد می‌کردم. چند ثانیه اول حس خوبی داشت؛ اما باد سردی که مثل دیواری به رنگ سفید از مقابل فشار می‌آورد، در یک آن، این حس خوب و گرم را با خود می‌برد. دوباره کیف را در دست دیگر دادم و آن یکی دست را به جیبم فرو بردم. این، زمستان تبریز است که از آخرین روزهای پاییز شروع شده است.

سرما اگرچه در این شهر بیش‌تر اوقات بی‌رحم می‌شود و روی سرد زندگی را به مردم نشان می‌دهد؛ اما همه بر این باورند که تنها در این هوای سرد است که می‌توان لذت چای در خانه، مغازه یا یک محیط سربسته را با پوست و گوشت و استخوان لمس کرد. اما همان مردم می‌دانند که این امکان برای همه وجود ندارد.

مسیرتان از هرکجای این شهر که بیفتد، با انسان‌هایی مواجه می‌شوید که مجبورند برای کسب روزی حلال از همان دقایقی که خورشید کمرنگ زمستان طلوع می‌کند، تا ساعت‌ها بعد از غروب آن، این سرما را به جان بخرند.

همان حین که یک کیف دو کیلوگرمی بر دستانم سنگینی می‌کرد، در حوالی خیابان شریعتی تبریز ساختمانی نیمه کاره دیدم. سه کارگر همانجا مشغول بودند. یکی از کارگرها داخل طبقه ۳ بود و دوتای دیگر آن پایین مصالح را به جایی که باید باشد، حمل می‌کردند.

کارگری که آن بالا بود با صدای بلندی یوسف را صدا زد و وقتی یکی از کارگرهای پایینی به بالا خیره شد، یوسف را شناختم. آقا یوسف کارگر روزمزد است. تخصصی ندارد و بیش‌تر کارهایی مثل حمل مصالح سنگین را انجام می‌دهد. صورت سوخته‌اش با پس زمینه‌ای سفید از برف، چهره اش را برجسته‌تر کرد. آنقدر برجسته که می‌شد چهار خط را روی پیشانی اش شمرد.

منتظر ماندم و وقتی کارشان تمام شد، سراغش رفتم. گرم کردن صحبت در این سرما، کار آسانی نبود. خسته بود. به او گفتم که موضوع من کار در سرما است وگرنه سختی و مشکلات کار شما بر هیچکس پوشیده نیست.

آقا یوسف سر صحبت را باز کرد: «سرما و گرما دو روی زندگی هستند؛ ما هردو روی این زندگی را بهتر از همه می بینیم».

او ادامه داد: بیش‌تر اوقات سرما باعث می‌شود دستانمان کرخت و بی حس شود؛ مخصوصاً روزهایی که باد سرد تبریز شروع به وزیدن می‌کند. تحمل این حجم از سرما کار هرکسی نیست، اما بردن نان حلال به خانه، چیزی است که لمس کردن اجسام فلزی در دمای ۵ درجه زیر صفر را قابل تحمل می‌کند.»

او اما از لحظه‌هایی سخت‌تر از کار سخن به میان آورد: ما هر صبح در یکی از میدان‌های شهر که محل تجمع کارگران روزمزد است منتظر می‌مانیم تا کسی بیاید و ما را سر کار ببرد. آن دقیقه‌ها و ساعت‌ها که نمی‌دانیم آیا امروز می‌توانیم پولی دربیاوریم یا نه؛ آیا شب شرمنده به خانه بر می‌گردیم یا نه، سرما دقیقاً همان موقع است که تا استخوان آدم را می‌سوزند.

معابر اصلی شهر شلوغ بود. با وجود کرونا و تمام نگرانی‌ها، هرکس با هدفی در سطح شهر تردد داشت. در این میان برخی‌ها تنها نظاره گر عبور و مرور مردم و البته بادهای سرد بودند.

سراغ یکی از آنها رفتم. دست‌فروشی در پیاده راه تربیت تبریز که اسباب بازی می‌فروشد. علیرضا به نظر ۳۰ یا ۳۵ ساله می‌آمد اما وقتی جرأت پیدا کردم از خودش بپرسم، گفت: ۲۵ سال دارم.

او گفت در رستوران سالن کار بوده و با آمدن کرونا، شغلش را از دست داد. او برای تأمین مخارج خانواده اش مجبور شد از طریقی درآمد کسب کند و چون کار دیگری بلد نبود، با اندک سرمایه‌اش به دست‌فروشی در پیاده راه تربیت روی آورده است.

صحبت از سرما بود و گفت: اوایل پاییز برای من که عادت به کار در سرما نداشتم، وضعیت سختی بود، اما رفته رفته این موضوع کمی عادی‌تر شد.

او ادامه داد: مادرم نگرانم است که در این سرما بیمار یا در میان این همه جمعیت به کرونا مبتلا شوم، برای همین پتویی داده که پاهایم را گرم نگه می‌دارد. اما در واقع کدام پتو می‌تواند جلوی این همه سرما بایستد؟ غیر از پتویی که به مهر مادر آغشته شده باشد؟

علیرضا گفت بیشتر اوقات به حال آدم‌هایی که با عجله از مقابلش رد می‌شوند و به مقصدی گرم می‌روند، غبطه می‌خورد. او همچنین اضافه کرد که درآمد روزانه‌اش حدود ۵۰ هزار تومان است که در این وضعیت اقتصادی پاسخ‌گوی تأمین نیازهای زندگی نیست، اما چاره دیگری هم نیست.

آنچه در خیابان تربیت بارها به چشم می‌خورد، حضور پاکبانان است. پاکبانانی که در طول سالیان نمادی از کار سخت و طاقت فرسا بوده‌اند و هستند. نزدیک شدن به پاکبانان و هم صحبتی با آنها کار سختی نیست. من با یکی از آنها در حالی که از فلاسک خود چایی می‌ریخت هم صحبت شدم.

او علاوه بر اینکه از سختی‌های کار در سرما گفت، انتظاراتی هم داشت. او که نخواست نامش در این گزارش منتشر شود، از بی توجهی‌ها به این مشاغل سخن گفت.

او شرح داد: کار کردن در سرمای تبریز کار سختی است اما سخت‌تر از آن، این است که در سال‌های اخیر ما تعدادی از همکارانمان را حین انجام وظیفه از دست داده‌ایم.

اشاره این پاکبان، به درگذشت تعدادی از همکارانش در حین رفت‌وروب خیابان‌ها بود که در اثر برخورد خودرو، جان خود را ازدست‌داده‌اند و این غمی بزرگ‌تر از سرما بر دوش آنان است.

هسته مرکزی شهر تبریز پر است از این مشاغلی که با سرما گره‌خورده‌اند. در این میان جنس سرمای تبریز شاید متفاوت‌تر از شهرهای دیگر است. بیش‌تر روزهای زمستان، تبریز بی‌آنکه برفی باشد، سرد است؛ آن‌قدر سرد که برخی‌ها با سیستم ایمنی ضعیف، ممکن است در مسیر چند قدمی ماشین تا منزل سرما بخورند و مجبور شوند روزها و بلکه هفته‌ها در منزل با بیماری دست‌وپنجه نرم کنند.

هوا آن‌قدر سرد است که مغازه‌دارها سعی می‌کنند درزهای پنجره‌ها و درب‌هایشان را بپوشانند؛ اما در همین زمان و همین مکان، مشاغلی مثل پارکبانان هستند که از ۷:۳۰ صبح تا ۱۰:۳۰ شب در خیابانی مشخص خودروها را به پارک حاشیه‌ای هدایت می‌کنند. با یکی از آن‌ها در خیابان امام خمینی (ره) تبریز هم‌کلام شدم.

او گفت سردترین ساعات روز در تبریز، همان صبح و شب است که سرما می‌تواند از هر لباس گرمی نفوذ کند. او از سختی‌های مشاغل بی‌سرپناه گفت: اینکه از صبح تا شب سر پا بایستی بی‌آنکه حتی بتوانی نیم ساعت بنشینی یا بی‌آنکه به چای و غذای گرم و یا حتی سرویس بهداشتی مناسب دسترسی داشته باشی، کار بسیار سختی است. اگر لطف و همیاری مغازه‌دارها و اصناف این دوروبر نباشد، ما نمی‌توانیم کارمان ادامه بدهیم.

به گفته او، حقوقی که به آنان پرداخت می‌شود طبق قانون کار است و البته خوش‌شانسی آن‌ها در مقایسه با دیگر مشاغل بی‌سرپناه همچون دست‌فروشان این است که از بیمه هم برخوردارند اما او خواست که مسئولان به فکر شرایط کار این قبیل مشاغل در فصول سرد سال باشند.

دراین‌باره، محمدرضا میرزایی، یک کارشناس و فعال حوزه اجتماعی به خبرنگار مهر گفت: اگرچه در قانون یا دستورالعمل‌ها، دولت یا نهادهای مختلف در این حوزه وظیفه مشخصی ندارند، ولی این مطالبه را می‌توان مطرح کرد که کارفرمایان بخش خصوصی یا مدیریت شهری به فکر این مشاغل باشد.

او به‌عنوان یک پیشنهاد مطرح کرد: برای مثال شرکت‌های پارک حاشیه‌ای، شهرداری، سازمان مدیریت پسماند، خدمات شهری و فرمانداری با همکاری همدیگر می‌توانند ایستگاه‌هایی کوچک در ابعاد یک باجه قدیمی تلفن همگانی تعبیه کنند که حداقل فعالان این مشاغل بتوانند برای استراحت به آن مراجعه کنند.

این فعال حوزه اجتماعی همچنین تأکید کرد: شغل در ذهن انسان نباید به موضوعی رنج‌آور و دشوار تبدیل شود، باید متولیان چه در بخش خصوصی و چه دولتی، مخصوصاً در این وضعیت اقتصادی تدابیری بیندیشند که کار در شرایط سخت و فصول سرد قابل‌تحمل‌تر باشد.

حالا چند روز است که زمستان تبریز با دانه‌های برفی که پشت سر هم و بی‌امان باریده، رنگ سفید به خود گرفته است. شب‌هنگام وقتی خانواده‌ها مقابل پنجره به تماشای برف می‌نشینند، درست همان حین که حال خوب مثل برف در دل خیلی‌ها آب می‌شود، برخی‌ها به فکر سرمای صبح‌اند. سرمایی که قرار است با آن کنار بیایند.