۱۶ آذر ۱۳۳۲ چهار ماه بعد از کودتا علیه دولت منتخب مردمی مصدق و بر تخت نشستن دوباره قامت منحوس پهلوی دوم، اختناق و سرکوب دامن دانشگاه تهران را به عنوان تنها کانون ایستادگی و مقاومت آن زمان دانش آموختگان کشور می گیرد.

شرح آنلاین – فرشته سنجیده/صدای اعتراض به سفر نیکسون و از سر گرفته شدن رابطه با بریتانیا همه جای دانشگاه تهران را فراگرفته است و دانشجویان با شعارهای ضد استکباری به بیداد حکومت وقت معترض می شوند اما صدای گلوله که می پیچد سه سروقامت جنبش دانشجویی ایران بر زمین می افتد و رد خونشان تا امروز چون رودی جاری یادآور مبارزه دانشجو و دانشگاه با استکبار و استعمار می شود.

احمد قندچی، مصطفی بزرگ نیا و مهدی (آذر) شریعت رضوی سه دانشجویی بودند که رنگ خون را به جای ننگ سکوت بر جان خریدند و نامشان بر تارک دانشجویان این سرزمین ماندگار شد.

گذر ایام از راهروهای تنگ و تاریک شکنجه گاه های ساواک گذشت و در مسیر خیابان انقلاب سوار بر شعور سیاسی و بصیرت دانشجوی انقلابی منتهی به آزادی شد و ایران با همت فرزندان دانشگاهی اش از سد رژیمی منحوس با شجره ای ملعونه گذشت و بیرق اسلام را بر فراز دماوند اعتقاد مردم به اهتزاز در آورد.

اما توطئه استکبار و خوی مداخله جویی اش بر امور خانه ای که به رنج و زحمت ملتی به دست آمده بود پایانی نداشت. هر بار دیوار حاشایش را بلندتر و بلندتر می کرد و از دخالت در امور این کاشانه طفره می رفت و در خفا توطئه چینی می کرد. صبر دانشجویان بار دیگر تمام شد دیوار حاشایش را بالا رفتند و کوس رسوایی اش را از بام غرور بر زمین انداختند و لانه جاسوسی اش را تسخیر کردند و انقلابی در انقلاب شد.

انقلابی نو پا با هزاران مصیبت به ارث رسیده از آن حاکمیت زر و زور، اقدامی علمی و جهادی برای بازسازی وطن می طلبید. بچه های دانشجو در قالب گروه های جهادسازندگی هر یک گوشه ای از بار مسئولیت را بر دوش گرفتند و روانه روستاها و نقاط محروم شدند تا بر تن زخم خورده هموطنان مرهمی نهند اما چند صباحی از این حرکت الهی نگذشته بود که خصم دون فطرت بعثی چنگ بر تن مام میهن کشید.

دانشجویی که برای دفاع از نام مادرش ایران در برابر استعمار و استکبار خون داده بود این بار جامه رزم به تن کرد و با تمام داشته های ایمانی و علمی اش پا در راه دفاع از سرزمین گذاشت.

علم الهدی ها رفتند و مردانه برای دفاع از ناموس وطن، تن را به زیر شنی تانک های بعثی سپردند تا از پیکرشان کوهی بسازند و از خونشان رودی، و سدی شدند در برابر تهاجم و تجاوز.

قائله ها یکی بعد از دیگری به خیر گذشت و کار ساختن وطن از سر گرفته شد اما آنان که از نام دانشجو واهمه داشتند و زخم خورده دانشگاه بودند توطئه را جور دیگری طرح ریزی کردند.

به فکر افتادند تا دانشجو را علیه شعار دانشجو به کار گیرند و او را در مسیری که مبارزه با استعمار و استکبار بود به تردید اندازند. اما غافل از این که دانشجوی ما با سلاح بصیرت و روشنگری انقلابی در لباس بسیج دانشجویی پر مغزترین محتوای ضد استکباری را تولید کرده و در برابرش تمام قد ایستاده بود. آن نهال به بار نشسته در ۱۶ آذر ۳۲ اینک به درختی جوان و مقاوم در برابر دسیسه ها بدل شده بود تا از فتنه کوی دانشگاه نیز به سلامت بگذرد و قامتش با تبری که جنس دسته اش از خودش بود از پا نیفتد.

خیابان های دانشگاه از پی هم خزان و زردی آذرها را تجربه کرد تا به فصل طوفان زده دیگری رسید. این بار دست فتنه گر از دامن افرادی بیرون می آمد که مرز انقلاب و منجلاب را در هم آمیخته بودند و در زمینی بازی می کردند که دشمن قاعده و قانونش را برای براندازی پایه گذاری کرده بود.

اما این نیز بگذشت. فتنه خاموش شد و گرد و غبار از روی حقیقت به کناری رفت. دانشجویان در عین خود انتقادی و بازنگری بر رفتار سیاسی و اجتماعی دیروزشان چشم در راه پر صلابت آینده داشتند و می رفتند تا کشور را به آن منتهای آرزویش برسانند که ناگاه صدای تیر و انفجار قامت بزرگ مردان علمی این کشور را غرقه در خون کرد.

می گفتند یکی از آنها چپ است و دیگری راست و دشمن نیز این را می دانست. دشمن دانشجو و استاد چپ و راست حالیش نبود، فقط می کشت و می کشت تا صدای دانشگاه را در حمایت از انقلاب اسلامی خفه کند. انرژی هسته ای بهانه بود. چون ضرب شست دانشجویان را ما با خودکفایی در زمینه دفاع موشکی چشیده بود و چه بسیار دانشجویانی که استادشان به جای او در جلسه دفاع از پایان نامه ها شرکت کرد.چرا؟! چون دانشجوی ایرانی پیکرش را در دشت های عراق و خیابان های اطراف زینبیه در سوریه جا گذاشته بود. استاد از دانشجو و فکر او دفاع می کرد تا نفس دانشگاه بریده نشود.

و اینک دانشجو زنده است می خروشد در قامت یک بسیجی و انقلابی. برای دفاع از کشور برای ایستادگی و مبارزه با استکبار همان چیزی که استکبار می خواهد قالبش را برای ما عوض کند. فکر دانشجو با دانشجوی دیگر گاه به کشمکش می کشد اما اینها سلمان و ابوذرهای این سرزمینند.

فرمولشان برای حل مسئله و مشی فکریشان برای غور در مسایل متفاوت است اما هدف یکی است؛ ایرانی آزاد مستقل و قدرتمند در پناه اسلام.