طلوع جنبش ضداستعماری در جهان جدید در قرن هجدهم، مستعمره نشینان آمریکایی با الهام از ایدههای روشنگری و تجربه ستم مالیاتی بریتانیا، جنبشی را آغاز کردند که نه تنها امپراتوری بریتانیا را به زانو درآورد، بلکه الگویی جهانی برای مبارزه با استعمار شد.
امروز، ایران در تقابل با «استعمار نوین» آمریکا، با چالشهایی مشابه روبهروست: تحریمها، تهدیدهای نظامی، و فشار برای تضعیف حاکمیت ملی. این مقاله به بررسی روند استقلال آمریکا و درسهای آن برای جوامع تحت ستم میپردازد.
فصل اول: مقاومت اقتصادی؛ از جنگ چای تا بایکوت کالاهای بریتانیایی
مستعمرهنشینان آمریکایی در دهه ۱۷۶۰، با تصویب قوانین مالیاتی تحمیلی مانند قانون تمبر (۱۷۶۵) و قوانین تاونشند (۱۷۶۷) از سوی پارلمان بریتانیا مواجه شدند. این قوانین که بدون نمایندگی مستعمرات تصویب میشد، به عنوان نقض «حقوق انگلیسیها» اعتراضات گستردهای را برانگیخت.
اوج این مقاومت در جنبش چای بوستون (۱۷۷۳) تجلی یافت، جایی که شبهنظامیان محلی محمولههای چای بریتانیا را به دریا ریختند تا علیه انحصار اقتصادی امپراتوری بایستند. این اقدامات، هسته اولیه اقتصاد مقاومتی را شکل داد، مردم با حمایت از تولیدات داخلی و تحریم کالاهای بریتانیایی، پایههای اقتصادی استقلال را بنا نهادند. کنگره قارهای مستعمرات آمریکا در ۱۷۷۴، تحریم سراسری تجارت با بریتانیا را تصویب کرد و همبستگی بین سیزده مستعمره را تقویت نمود.
فصل دوم: از اعلامیه استقلال تا پیروزی نظامی؛ نقش اتحاد درونی
با شعله ور شدن جنگ در لگزینگتون و کنکورد (آوریل ۱۷۷۵)، مستعمره نشینان دریافتند که مصالحه با بریتانیا غیرممکن است. اعلامیه استقلال در ۴ ژوئیه ۱۷۷۶، با نگارش توماس جفرسون، نه تنها جدایی از بریتانیا را رسمی کرد، بلکه با تاکید بر «حقوق طبیعی انسانها» فلسفهای جهانی ارائه داد: «همه انسانها برابر آفریده شدهاند… حق زندگی، آزادی و جستجوی خوشبختی دارند». این بیانیه، علیرغم اختلافات داخلی بین ایالتها، اتحاد موقتی ایجاد کرد که برای پیروزی ضروری بود. جورج واشنگتن با رهبری ارتش قارهای و استفاده از تاکتیکهای نامتقارن (مانند جنگ چریکی)، بریتانیا را در نبردهای کلیدی مانند ساراتوگا (۱۷۷۷) و یورکتاون (۱۷۸۱) شکست داد. کمکهای نظامی فرانسه و اسپانیا نیز نقشی حیاتی در توازن قوا ایفا کرد .
فصل سوم: از کنفدراسیون ضعیف به فدراسیون مقتدر
پس از استقلال، آمریکا با چالش ساختار حکومتی روبهرو شد. قانون اساسی ۱۷۸۷ با ایجاد سیستم فدرالی، بین حاکمیت ایالتها و دولت مرکزی توازن برقرار کرد. منشور حقوق (۱۷۹۱) نیز با تضمین آزادیهای فردی، اعتماد عمومی را جلب نمود . این تحولات نشان داد که وحدت ملی حتی پس از پیروزی بر استعمار، نیازمند نهادسازی و مصالحه است.
فصل چهارم: ایران و استعمار نوین؛ درسهایی از تجربه آمریکا
امروز، ایران در تقابل با تحریمهای فلج کننده آمریکا و تهدیدهای نظامی، به دنبال راهی موفق برای برون رفت ازین چالش تاریخیست حال میتوان مدل آمریکا را به عنوان الگویی موفق برای مقاومت برسی کرد.
تجربه آمریکا چند درس کلیدی ارائه می دهد:
۱. اقتصاد مقاومتی: همانند بایکوت کالاهای بریتانیایی، تقویت تولید داخلی و کاهش وابستگی به واردات، سلاحی کارآمد ضد تحریمهاست.
۲. اتحاد فراجناحی: اختلافات داخلی آمریکا پس از استقلال، با ایجاد نهادهای مشترک (مانند کنگره قارهای) مدیریت شد. ایران نیز نیازمند گفتوگوی ملی برای عبور از شکافهای سیاسی داخلی است.
۳. دیپلماسی هوشمند: آمریکا با جلب حمایت فرانسه، بریتانیا را منزوی کرد. ایران می تواند با تقویت روابط با قدرت های منطقهای و بینالمللی (روسیه، چین)، فشارها را خنثی کند .
۴. روایتسازی رسانهای: همانگونه که اعلامیه استقلال، مبارزه را «حق طبیعی» خواند، ایران باید روایت خود از مقاومت ضداستعماری را جهانی سازد.
۵. جنگهای نامنظم: آمریکا با جنگهای چریکی بریتانیای ابرقدرت را زمین گیر کرد. همانگونه که قبلتر ایران با استراتژی گروههای محور مقاومت و پهپاد و پراکندگی شهرهای موشکی این عملکرد موفق را داشته است.
نتیجهگیری:
رویای فروپاشی استعمار نوین استقلال آمریکا ثابت کرد که حتی امپراتوریهای بزرگ در برابر اراده ملتی متحد با استراتژی هوشمندانه آسیب پذیرند. ایران امروز، در مواجهه با «استعمار نوین»، می تواند با الهام از این تجربه، اتحادی فراجناحی شکل دهد و با ترکیب مقاومت اقتصادی، دیپلماسی فعال، و روایتسازی دقیق، راهبرد فشار حداکثری آمریکا را خنثی کند. همانگونه که بریتانیا روزی مجبور به پذیرش استقلال مستعمراتش شد، احتمالا جهان شاهد افول هژمونی آمریکاست و میتواند سطرهای تاریخ جهان بنویسند که در پرتو مقاومت، ملت ایران موفق شدند، اختلافات درونی خویش را به کناری انداخته، دور پرچم حاکمیت ملی خویش گرد آمده و پیروز شوند.
در پایان گوشه ای به کهن الگوهای ایرانی در شاهنامه می زنم. روایت زمانهای در روزگار سیاه بختی ایران که کشته شدن سیاوش به دست افراسیاب سوگواری و رنج بزرگی را در ایران زمین گسترانید. ایرانیان از خشم و ظلم بیگانه در دل محکم شده بودند و به شکست افراسیاب امیدوار، آنهم پس از سالها مبارزهی همراه با شکست. سرانجام کیکاووس به یاری نوه خود کیخسرو میرود، این امید را براورده و زنده میکند.
فردوسی بزرگ، این زنده نگه داشتن امید را چنین بیان میکند:
جهان را چنین ست ساز و نهاد
ز یک دست بستَد، به دیگر بداد
به دردیم از این رفتن اندر وُریب
زمانی فراز و زمانی نشیب
اگر دل توان داشتن شادمان
نمانی همی، رنجت ایدر ممان!
همین امید است که سرانجام به دورهی درازمدت تجاوزگریهای افراسیاب پایان میبخشد. بهویژه در بخش پهلوانی شاهنامه، سالهایی به تصویر کشیده میشود که از تلخترین و سیاهترین دورانهای ایران زمین است و چه پر شباهت به امروز ایرانمان که عبور از اختلافات پیش شرط امیدی برای پیروزیست.
- نویسنده : پویا داوری - کارشناس مسایل استراتژیک
- منبع خبر : شرح آنلاین
Wednesday, 30 April , 2025